زمستان رفت و سرما رفته گویی
شکوفه میدمد با عطر و بویی
هوا دارد بهاری میشود، زان
که میباردبه دشت تشنه باران
یخ دشت از خجالت آب گردید
بهم پیوست و رودی ناب گردید
زمین در تاب و تب چون بیقراری
از. آب ِ رود ، گردد آبیاری
جوان شد شاخه خشک درختان
گل و سبزه دمید از باغ و بستان
بشد دشت و دمن سرسبز و زیبا
چنان چون خلسه در صبحی فریبا
به روی شاخه گنجشکی غزلخوان
شده سرمست ِ بوی نوبهاران
زمین خوب آسمان خوب و بهاری
شده فصل قشنگ بی قراری
همه عاشق همه معشوق دلدار
تو گویی قلب دنیا گشته بیدار
مجید مصطفوی (ماجد)
برچسب : مصطفوی, نویسنده : fshaeran-moaser2 بازدید : 193