تو با گیسوی آبی در عزای رود می میری
میان مه میان صخره های دود می میری
میان خانه ی جن ها بدون ذکر بسم الله
میان قلعه ی ای تار و غبار آلود می میری
نفس یخ می زند گاهی صدا هم گاه می لرزد
در این شهر شکایت عابرمن زود می میری
در اینجا رقص شمشیر و در آنجا غرش شیری
تو از ترس صدا صبح هراس اندود می میری
تو را جادوگری از گوی بی رنگی در آورده
به تو فهمانده در سرمای بینالود می میری
#مجید_مومن.
برچسب : نویسنده : fshaeran-moaser2 بازدید : 183