#مجید_مومن

ساخت وبلاگ

تو با گیسوی آبی در عزای رود می میری
میان مه میان صخره های دود می میری

میان خانه ی جن ها بدون ذکر بسم الله
میان قلعه ی ای تار و غبار آلود می میری

نفس یخ می زند گاهی صدا هم گاه می لرزد
در این شهر شکایت عابرمن زود می میری

در اینجا رقص شمشیر و در آنجا غرش شیری
تو از ترس صدا صبح هراس اندود می میری

تو را جادوگری از گوی بی رنگی در آورده
به تو فهمانده در سرمای بینالود می میری
#مجید_مومن.

بانك اشعار شاعران معاصر...
ما را در سایت بانك اشعار شاعران معاصر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fshaeran-moaser2 بازدید : 183 تاريخ : شنبه 24 آذر 1397 ساعت: 20:35