پاییز رحیمی

ساخت وبلاگ

تو هم با من چنان نامهربان بودی که آدم ها

رها کردی مرا در بین این غم ها، جهنم ها

 

صدایت کردم اما چشم هایت را به من بستی

جهان، تاریک شد درمن فراوان شد محرم ها

 

و من با بادها از یاد شب های جهان رفتم

و از من هیچ جا یادی نشد حتی به ماتم ها

 

منی، که چشم هایم ابرها را منتشر می کرد

تمام خویش را پیچیده ام در قطره، شبنم ها

 

منی، که کوه ها در شانه هایم واقعیت داشت

شدم چون سنگ های پیش ِ پا افتاده چون کم ها

 

مگر تو چشم هایت را به سمت من بچرخانی

که من آتش بگیرم زیر این باران ِ نم نم ها

 

مگر تو با چراغ روشنت، از کوه برگردی

مرا پیداکنی درجاده ی ِ تاریک ِ مبهم ها

 

مرا که درهراس باد و باران، گم شدم در مِه

به سمت شهر باز آری دوباره بین آدم ها!

(پاییز رحیمی)

+ تاريخ پنجشنبه یکم آبان ۱۳۹۹ساعت 9:19 نويسنده |

بانك اشعار شاعران معاصر...
ما را در سایت بانك اشعار شاعران معاصر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fshaeran-moaser2 بازدید : 164 تاريخ : دوشنبه 1 دی 1399 ساعت: 20:51