با مرگ من شاید علفها جان بگیرند
شب بادهای هرزه ای میدان بگیرند
سرما بریزد در خطوط استوایی
صبح زمین را عصر یخبندان بگیرند
تندیسی از عشق و جنونم تا دم مرگ
ای کاش دستانت مرا سیمان بگیرند
تو تکه ای از آسمان روی زمینی
باید تو باشی ابرها باران بگیرند
من سخت گشتم تا تو را فهمیدم ای خوب!
حیف است این مردم تو را آسان بگیرند
مردم چه می فهمند این عشق اتفاقی ست؟
باید بیفتد قصهها جریان بگیرند
در چشمهای میش ها هم مادهگرگی ست
تا استخوان عشق را دندان بگیرند
آقای اشعار عبوسم! زندگی کن
نگذار آغاز تو را پایان بگیرند
حیف است عشق از دست هایت جان نگیرد
زود است دستان تو بوی نان بگیرند
برچسب : نویسنده : fshaeran-moaser2 بازدید : 144