الهام ملک محمدی

ساخت وبلاگ

این منظره باغ گل و بر منظر کاشی
حال لب خندان من و چون تو نباشی

خوبم که بگویی بخوری بغض خودت را
یعنی سر پا هستی و در خود متلاشی

من مثل همان لحظه ی بارانی ابرم
جوری که به دل رازی و از چشم چه فاشی

می خندی اگر در دل تنهایی و با خود
از یاد نرفته حس آن عشق یواشی

محبوب جهانی سخنم داد اثرش را
دل سنگ و لطیف از هنر سنگ تراشی

ابروی کجت چون دل ما را به نشان رفت
یک اخم تو کافیست که تا جان بخراشی

آنگونه که هستی نشده وصف تو گویم
در دست گرفته قلم این شاعر ناشی

الهام, ملک محمدی,

بانك اشعار شاعران معاصر...
ما را در سایت بانك اشعار شاعران معاصر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fshaeran-moaser2 بازدید : 162 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 17:01