سیده کبری موسوی قهفرخی

ساخت وبلاگ

دستی كه نان و نور به من داد می‌رود  

من مرده بودم او كه مرا زاد می‌رود

این روزها كه می‌گذرد بی صدای او

تقویم پاره‌ایست كه در باد می‌رود

از من مخواه آینه باشم که در دلم

یک چهره مانده و ... مگر از یاد می رود

بودن برای او قفسی تنگ بود و حال

مرغ از قفس پریده و آزاد می رود

 

از عشق بیست سالگی ام حرف می زنم

مردی که در اوایل مرداد می رود

 

شعر: سیده کبری موسوی, قهفرخی,

بانك اشعار شاعران معاصر...
ما را در سایت بانك اشعار شاعران معاصر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fshaeran-moaser2 بازدید : 209 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 17:01