مرتضی دولت آبادی

ساخت وبلاگ

هلا ای نازنین وقتی درخت عشق گل می داد یادت هست
بهاری لحظه هایی را که چشم ما به هم افتاد یادت هست؟

تمام سایه ها در رفت و آمد هایشان ما را نمی دیدند
و باران بود و ما بودیم زیر سایه ی شمشاد یادت هست

چه زیبا می سرودی در غزلگاهی که با هم عهد می بستیم
و می گفتی نباید برد هر گز عهدمان از یاد یادت هست

تو می گفتی و پر می شد وجودم از نفس های دل انگیز
قسم خوردی که می مانم برایت هر چه باداباد یادت هست

چه روزی بود وقتی بر فراز قله های آرزوهایمان
صدایم می زدی در آسمان من هم ترا فریاد یادت هست

چه قدر از خوش خیالی هایمان بودیم خاطر جمع خاطر جمع
و می دادیم هر دم غصه هامان را به دست باد یادت هست

نوشتم بارها در دفتر دل اسمت ای لیلای شیرینم
تو در یاد منی آیا من مجنون تر از فرهاد یادت هست

کسی پیدا شد و با چنگ و دندان چید گلهای محبت را
که او می آمد از پشت حصار ناکجا آباد یادت هست

غروبی بود و یک پاییز، سردی در نگاه مهربان تو
نمی دانم چگونه عاقبت آن اتفاق افتاد یادت هست؟؟

 

مرتضی دولت آبادی

بانك اشعار شاعران معاصر...
ما را در سایت بانك اشعار شاعران معاصر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fshaeran-moaser2 بازدید : 151 تاريخ : دوشنبه 26 اسفند 1398 ساعت: 12:04